عزیز دلم، ستایش عزیز دلم، ستایش ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگ عزیزترینموبلاگ عزیزترینم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

❀◕ ‿ ◕❀چشمهای ستایش چشمه زندگی❀◕ ‿ ◕❀

رمضان مبارک

  الهی نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم ، نه تو آنی که گدا راننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد نروم باز به جایی، پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی کس بغیراز تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی ،باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی     ...
31 تير 1391

دلتنگی

  من قاصدک رویاهای مامان اومدم تو دنیای مامان توی بهشت غرق در بازی بودم یکی از فرشته ها  اومد و گفت که دیگه وقت سفره یک دفعه با دلهره دامنشو گرفتم ناگهان از روی زمین صدایی مامانمو شنیدم که هی می گفتم منتظرمه اونوقت بود که دیگه بی تاب شدم برای بوسیدم و بوییدنش چند وقت بود آسمون دل مامانم یه خورشید می خواستو من آلان مثل خورشید تو آسمون دلشم گاهی وقتها توی شبهای مهتابی مامان دنبال یه ستاره می گشت و حالا من توی شبهای دلش بهش چشمک می زنم گاهی دلش می خواست فرشتها ی باشه تا براش قصه بگه و شعر بخونه و اون الان چند وقته قصه گوی فرشته ها شده گاهی روزها آرزو می کرد ...
27 تير 1391

همسرم تولدت مبارک

  ٢٧ تیر ماه با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک   همسر خوبم کاظم جان  اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم    امروز هوا دوباره حس قشنگی داره نم نم عشق و مس...
26 تير 1391

دست خدا

دعامیکنم زیر این سقف بلند روی دامان زمین هرکجا خسته شدی یا که پرغصه شدی دستی از غیب به دادت برسد وچه زیباست که آن دست خدا باشد و بس. ...
21 تير 1391

زندگی کن

عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش در كنارم زندگي آغاز كن ...
20 تير 1391

تولد ستایش بهترین روز زندگی من

  دختـرم ستایش ؛    امروز  ،روز آخری است ک تو در منی ...   باور کردنش سخت است دختــرم .   دلم تنگ می شود برای :   تمام دردها ، ناراحتی ها و بی خوابی ها   تمام بی اشتهایی ها ، بد ویاری ها   تمام استرس ها ، بی قراری ها و نگرانی هایم بابت سلامتیت   دلم تنگ میشود برای تکان خوردنت ، سکسکه هایت و سفت شدنت هایت    برای شکم خالی بدون تــو   دلم تنــگ می شود ...   اما ؛   چاره ای نیست کوچــولوی من ، باید بیایی !   سالم و ش...
20 تير 1391

ماه 5 بارداری به بعد

     واژه کم می آورم برای توصیفش       کلمات به صدا در می آیند        که نمی توانند واژه لایقت را پیدا کنن        عجب احساسی است ...... حس خوب مادری  کاش او هم روزی مادر شود   واسه سال تحویل بابایی سفره ٧ سین آماده کرد و منو بیدار کرد که سر سفره بشینم.و این اولین عیدی بود که تو با ما بودی.  از 1 فروردین بابا یی کارش افتاد یه قسمت دیگه و شیفتش شد یه روز سرکار یه روز تعطیل . ٢ فروردین رفتیم خونه مامان جون و شب همه عموها و عمه ها مهمون عمو فرزا...
20 تير 1391